شرر زهر جفا سوخته پا تا سر من


آب گردید چو شمعی همه ی پیکر من


این نه اشک است که بسته ره دیدار به من

دل من سوخته ریزد ز دو چشم تر من

شیون ناله بلند است به غم خانه ما

یا حسن گوید و بر سر بزند خواهر من

یک طرف قاسم و عباس به خود می پیچند

یک طرف نیز حسین اشک فشان در بر من

جگرم در دل تشت است و همه می بینند


که چه آورده غم کوچه و سیلی سر من

کی رود یاد من آن روز که آن شوم پلید


بست در کوچه غم راه من و مادر من

مادر از ضربت سیلی چو گل افتاد به خاک


از همان لحظه شکسته همه بال و پر من